˙·٠•●♥سرزمین رازها♥●•٠·˙

اطلاعاتی در مورد منطقه ی زیبا و رویایی اشکور رحیم آباد


افسانه ی سیا گالش

در فرهنگ بومی منطقه سیا گالش نوعی فرشته یا جن است که حافظ نظام دامداری می باشد. سیا گالش متشکل  از دو جزء « سیا ، سیاه » به معنای کسی است که، دارای چهره ای سوخته و از لباس یا پشمینه ای سیاه استفاده میکند و « گالش» چون بیشتر به کار چوپانی مشغول است، به این نام معروف است. سیا گالش در نظر مردم شخصیتی مهربان دارد که تمام انسان ها و حیوانات را دوست داشته و حافظ و نگهبان آن ها است و در مشکلات آن ها را یاری می کند.


 

روان شاد صادق هدایت  ازسیاه گالش  به عنوان چوپان نیمه وحشی جنگلی و صاحب گله ی گاوان وحشی نام می برد که با مردم عادی آمیزش ندارد و جایگاه زندگی اش در دل جنگل های دور از دست رس است . کار او پناهگاه دادن به حیوانات ، به ویژه جانوران حلال گوشت و قرقگاه طبیعی جنگلی است . اگر در محدوده ی زندگی سیاه گا لش کسی شکار کند و یا به جانوران آزار برساند ، سیاه گالش اورا به سختی تنبیه می کند .


باورداشتهاي‌مردم درموردشمايل‌سياگالش

 

در بعضي ازمناطق ميگويند سيا گالش دو نوع است : زولفين و كل( زلف دارو كچل)روزي كه سر پرستي جانوران حلال گوشت جنگل و كوهستان با سيا گالش موي بلند است ، شكارچيان مي توانند براحتي شكار كنند .زيرا سيا گالش در آب چشمه سارها به آراستن زلف هاي بلند خود مشغول است و از گله ها غافل است . اما روزي كه سيا گالش كچل همراه جانوران حلال گوشت جنگلي و كوهستاني است پا به پاي آنها حركت مي كند و شكار چيان دست خالي از شكار باز مي گردند . البته باورهاي عمومي او را بلند قد ، قوي بنيه ، چهار شانه تصوير مي كند. قدرت او آنقدر زياد است كه مي تواند دو درخت تنومند را خم كند . او موجودي است با هيبت كه هيچ كس در برا برش سخن نميگويد و زبان بند مي آيد. بيش از ده متر قد دارد. هر دستش دو متر و هر پايش سه متر و كف پايش را نيم متر مي دانند ريش ندارد اما سبيل هايش از بنا گوش در رفته است.

 

البته معتقدند سياگالش به هرشكلي مي تواند ظاهر شود از جمله پير مرد عصا در دست يا كودكي دوست داشتني . اما در بيشتر نقاط جلگه و كوهستاني گيلان او را به شكل و شمايل مردي قوي هيكل، سياچرده ، با نيم تنه " چاشو " و شلوار پشمين سيا ه رنگ. اما با جثه اي نه چندان غول آسا كه از قدرت بدني معنوي و بالا برخوردار است و قدرت ناپديد شدن دارد. تصور می کنند در بسياري از نقاط گيلان او را فرشته ، موجودي عيني ، از پيامبران و اولياي خدا ، انساني افسانه اي ، شخصي مقدس ، يكي از بندگان خوب خدا ، موجودي غيبي ، نظر كرده و حتي سيدي بزرگوار به شمار مي آورند و او را سياگالش   مي­گويند زيرا سيا چرده و سيا پوش است و بيشتر در نيمه ي شبهاي مهتابي و در آستانه ي سحرگاه ظاهر مي شود .


افسانه سيا گالش در باور مردم شرق گيلان

 

 سيا گالش ابتدا به شكارچي مستمند كه با شكار گوزن و آهو ، بخشي از هزينه هاي زندگي خود را تامين مي كرد هدايايي مانند مشتي برنج ، گندم ، آرد ، روغن بخشيد و او را از مال دنيا بي نياز كرد . اين باور تمامي مردم شرق گيلان است كه سيا گالش را به نوعي " پيغمبر "مي دانند و او را ماورايي و مقدس مي شمارند . آنها بر اين عقيده اند كه اگر هداياي سيا گالش وارد آذوقه خانواده يا محصول كشاورزي و دامي آن گردد ، آنها را تمام نشدني و پايان نيافتني مي كند .

 

سيا گالش حتي در برابر وعده ي ترك شكار ، گوزن نر فربهي به شكار بانان مي بخشد .كه اگر زنده اش نگهدارد و در گله گاو خود رها كند ، سبب زاد و ولد و بركت فراورده هاي دامي مي شود . البته شرط بهره مندي ازهمه اين فراورد هاي كشاورزي و دامي ، راز داري و بروز ندادن ملاقات با سيا گالش است. كسي كه در برابر خود داري از بركت سيا گالش تا بو مربوطه كه رازداريست را مراعات نكند بلافاصله از آن همه نعمت محروم مي شود و به زودي مي ميرد و اگر زنده بماند و بار ديگر براي شكار به جنگل رود سيا گالش جانش را به بدترين وجه ممكن مي گيرد


روایت هایی از سیا گالش

 

 چوپانی تعدادی گاو داشت...

چوپانی تعدادی گاو داشت و مثل هرسال گاوهایش رابرای پروارشدن به ییلاق می برد. آن سال پیرمرد چوپان دیرتر قصد برگشتن نمود. لذا دربرف زود هنگام محاصره شد و برای نجات جان خود ، گاوهایش رادر برف  رها کرد وبا دلی خونین به روستا ی خود بازگشت. روزهای تلخ زیادی برپیرمرد گذشت تااینکه یک روز اول بهارچند شکاربان به او خبردادند که گاو های اورا درییلاق دیده اند . پیرمرد حرف شکاربان ها راباورنکرد گفت: من آن قدردنیا دیده ام که بدانم زمستان ییلاق چقدرسرداست. پس چطورگاوهای من زنده وسالم مانده اند ؟ اماهر کسی که از ییلاق آمد همین را می گفت. پس چوپان به سمت ییلاق به راه افتاد ودید که گاوهایش چاق وپروارشده اند ومرد چوپانی درکنارآنهاست . پیرمرد فهمید که او سیاگالش است پس بسیار خوشحال شد واصرار کرد که یکی ازگاوهایش رابه سیاگالش انعام بدهد . سیاگالش که پافشاری مرد رادید گفت : آن "کل"( گاو نر) سیاهت رابه من بده پیرمرد چوپان باجان ودل کل سیاه رابه سیاگالش پیشکش کرد، ازآن زمان  آن ییلاق به  سیاه کل (سیاهکل) معروف شده ست.


 شکاربان جوان وپرادعایی...

شکاربان جوان وپرادعایی یکروزبرای شکار به جنگل رفت هرچه گشت هیچ شکاری نیافت . تا به یک دشت بزرگ رسید وگوزن های زیادی رادرکنار چوپان سالخورده وقوی هیکل دید سپس جلو رفت وگفت . ای مرد آیا می توانم یکی ازگوزنهایت راشکارکنم ؟ سیاگالش گفت : این گوزن ها ماده وآبستن اند ، حالا وقت‌شکارنیست ، جوان بسیارخسته وگرسنه بود . پس ازپیرمرد غذایی دیگر خواست . سیاگالش دیگی پرآب برسرآتش گذاشت ودودانه برنج درآن انداخت سپس دورشد جوان برخاست وازکیسه برنجی که آنجا بود چند مشت دیگردردیگ ریخت اما باشگفتی دید که تمام برنجها برروی زمین ریخت جز همان دودانه برنج سیاگالش . سیاگالش آمد و دیگ را از روی آتش برداشت وشکاربان دیگ راپرازبرنج دید . شکاربان هرچقدرکه  می­خواست برنج خورد اما دیگ به ته نکشید. مرد جوان زمانی که قصد بازگشت داشت سیاگالش به او گفت : هیچ وقت گوزن آبستن راشکارنکن ، زیرا معصیت و گناه است وهمچنین گوزنی که با پای خود به سرای تو می آید شکار نکن که برکت ازتو وشکار تو خواهد رفت .


 مرد چوپانی دربرف شدید اسیر شد...

مرد چوپانی دربرف شدید اسیر شد سپس به ناچارگله هایش رادرسرما گذاشت وخود گریخت . بهارکه رسید چوپان به ییلاق رفت تاشاید چند تایی ازگوسفندهایش را زنده بیابد وقتی به محل مورد نظر رسید با شگفتی دید که گوسفندانش صحیح وسالم هستند وچوپان قوی هیکلی کنارآنهاست او به چوپان اعتنا نکرد و فکر کرد که سگ ماده اش گله راحفظ کرده پس سرگرم نوازش حیوان شد . سیاگالش پرسید : ای مرد گوسفندانت چطور ازسرما زنده مانده اند ؟ مرد گفت : کارسگ من است . تا این حرف ازدهان مرد بیرون آمد گوسفندها همگی تبدیل به سنگ شدند .


 سرگالش حسن...

سرگالش حسن در شاه سرا گاوداری داشت و از این راه زندگی می کرد. در سالی زمستان بسیار سخت و پربرف شد و گوزن ها از فرط گرسنگی به آبادی رو آوردند و یکی از آنها نیز به قرار گاه شبانی سر گالش حسن پناه آورد . سر گالش از حیوان گرسنه نگهداری کرد و بهار گوزن را آزاد کرد . چند سال بعد زمستان سختی شد و سر گالش حسن مجبور شد گله گاو هایش را رها کند و به گیلان (مردم روستا به شهر می گفتند) پناه بیاورد. زمستان سپری می شود و در بهار به او می گویند قرارگاه شبانی سرگالش دایر است و گاوهایش سالم وسر حالند. سر گالش به قرار گاه می رود و می بیند مردی بلند بالا و قوی هیکل و سیا ه پوش او را فرا می خواند و به او می گوید این لطف من برای کرامتی بود که تو چند سال پیش در حق یکی دام هایم انجام دادی .من هم به تلافی محبت تو ، امسال گاو هایت را نگه داشته ام .من چیزی نمی خواهم اما اگر دو ست داشتی    می­توانی گاو نر پیش روی  گله ات را به من ببخشی. سرگالش حسن گاو را با کمال میل می دهد . مرد سیا ه پوش نصیحت میکند درخت  کوب ( گونه ای از درخت زیر فون که در جنگل های خزری فراروان می روید – کپ kop ) جلوی قرار گاه برای تو شگون دارد هرگز شاخ و برگ اش را نشکن .آنگاه دست بر گاو نر می نهد و هر دو نا پدید  می شوند.  سرگالش مال و منال زیاد پیدا می کند تا زمانی پسرش شاخه ای از درخت را می برد آنگاه سر گالش در مانده و فقیر شده و بعد از هفت روز می میرد . مردم شاه سرا سیاهکل باور دارند تا آن سال هر کس پاک دل و با ایمان بود گاه گاه نعره گاو نری را که سر گالش حسن به سیا گالش بخشیده بود از چراگاه می شنید ند اما گاو را نمی دیدند .


روزی یک شکارچی به شکار گوزن رفت...

روزی یک شکارچی به شکار گوزن رفت, در میان جنگل گوزن نری را دید، تعقیبش کرد و چون نزدیک رسید تیری شلیک کرد. تیر به گوزن ماده ای خورد و گوزن ماده گریخت. شکارچی ناراحت شد و گوشه ای خوابید. وقتی بیدار شد شب شده بود. خواست به خانه برگردد که دید در آن حوالی کلبه ای است و در آن مردی زندگی می کند. جلو رفت و پرسید می توانم امشب را پیش وی بماند؟ مرد تعارف کرد و برای شام کاسه ای شیر برای او آورد. شکارچی دید داخل شیر لکه های خون است. علت را پرسید. مرد گفت بی انصاف تو امروز گوزن ماده مرا که تازه زاییده بود، تیر زدی و زخمی کردی. شکارچی تعجب کرد و گفت گوزن را که نمی شود دوشید شاید با تله آن را گرفته باشی. مرد به شکارچی گفت بیا از پنجره نگاه کن. شکارچی از پنجره نگاه کرد و دید حیاط پر از گوزن است. پرسید این همه گوزن را از کجا آوردی؟ مرد گفت من نگهبان این ها هستم و تو باید بدانی که نباید بی موقع شکار کنی صبر کن وقت شکار برسد خودشان در تیر رس تو قرار می گیرند. شکارچی صبح فردا عازم خانه می شود و دیگر پی شکار نمی رود. آن مرد سیا گالش و نگهبان حیوانات بود.

 


همیشه با کسی درد دل کنید که دو چیز داشته باشد...!!! یکی درد دیگری دل


$~*~$~*~$~*اشکور*~$~*~$~*~$
معرفی اشکور
عکس هایی از اشکور
محصولات اشکور
داستان ها و افسانه های اشکور
جاذبه های زیارتی و سیاحتی اشکور
عجایب هفتگانه اشکور
تقسیمات و جمعیت اشکور
غذا های گیلانی
مطالب مفید برای اشکوری ها
آدرس تمامی وب هایی که به اشکور مربوط میشود
___________________________________
$~*~$~*~$~*عجایب*~$~*~$~*~$
عجیب ترین مرگ ها
عجیب ترین طلاق ها
عجیب ترین قوانین دنیا
عجیب ترین ازدواج ها
عجایب هفت گانه
___________________________________
$~*~$~*~$~*حیوانات*~$~*~$~*~$
تصاویر زیبا از دنیای حیوانات
حیوانات در حال انقراض
___________________________________
$~*~$~*~$~*عکس*~$~*~$~*~$
احساسی
___________________________________
$~*~$~*~$~*سرگرمی*~$~*~$~*~$
خطای دید
طنز
لیست کامل ضرب المثل های ایرانی
سوپرایز
حیوان روز تولد
روانشناسی سازها
___________________________________
$~*~$~*~$~*داستانک*~$~*~$~*~$
داستان های زیبا,پندآموز,عاشقانه,عارفانه
___________________________________
$~*~$~*~$~*بخوانید و بدانید*~$~*~$~*~$
بهترین زمان برای ازدواج

 

~*$*~ یاسین ~*$*~

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سرزمین رازها و آدرس eshkevar.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فروش لایک گوگل
سامانه پيامك رايگان اس ام اس
دخترررررررر...رو عشقه
اسلام ، یگانه مکتب منجی بشریت
آداب ازدواج
فقط چند لحظه به من فکــر کن
قضاوت
دخمل خوب
رویای خیس
گل مریم
جاویدان
بغض..... (به خاطر دل خودم)
استقلال.تاج کبیر اسیا
کاغذ مچاله
نمکدون
ملکه جنوب
دخترونه
{جایی برای احساس}
دانلود و سرگرمی
**فتوبلاگ**
⎝⓿⏝⓿⎠ AREZO ⎝⓿⏝⓿⎠
عاشقانه
مطالب آموزشی درباره شطرنج
جهانگرد خاص
سرپناه عشاق
پاسخ به شبهات دینی
یه وبلاگ باحال دانشجویی
معمار کوچولو
خورسید شیعه
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

 

 

او به تو مي انديشد....
کودکانه بباز....
چه کردی...
خوش شانسي؟ بد شانسي؟ کسي چه مي‌داند؟
بازی....
درخت خشک ...
به سلامتی ....
یادم باشد ....
عکس هایی از یاسین (مختص دوستان نزدیک)
چراغ همسایه ....
با حسین بودن ...
زیبایی افکار ...
اعتماد ...
سکوت ...
صدای قلب ....
انسانیت ....
آموزش انسانیت+عکس
دلم غرق آرزوست ...
روانشناسی سازها
حیوان روز تولد
بهترین زمان برای ازدواج
فقط خدا ...
من به آن محتاجم ...
کشتی گیله مردی
آدمیت ...
عاشقترین مرد دنیا ...
نامه عارفانه مادری به دخترش
چنگیز خان مغول و شاهین پرنده
خدا میبیند ...
خدایا کمکم کن ...
دروغ ...
آشنای غریب ...
بزرگ شدن ...
سکوت موریانه ...
توبه
آدرس تمامی وب هایی که به اشکور مربوط میشود
زیادی صاف بودم ...
وفادار ...
باور یک عشق
خدایا مدارا کن ...
خدا عاشقته
عشق پنهان
گفتگو با خدا
دلتنگم ...
نکات جالب برای ازدواج در سنین مختلف!!!
آموزش جالب و تضمینی برای اذیت کردن دیگران
شب امتحان در خوابگاه دختران و پسران
تفاوت گفتاری پسر و دختر در پای تلفن
دخترها و زن هارو بیشتر بشناسیم!!!
حیوانات در حال انقراض 4

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی